loading...

ایّــام

شرح ما وقع روزگار

بازدید : 229
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 4:27

ما صبور نبودیم. حالا هم نیستیم. فقط فهمیده ایم که مجبوریم تحمل کنیم. تحمل کردن با صبر کردن توفیر دارد. پشت صبوری کردن حال خوب نشسته است. اما پشت تحمل کردن بدترین حال و احوال نشسته است. ما تمام این سال‌ها تحمل کردیم. از آن روزهای کودکی..‌ تا این روزهای جوانی .. که یکی یکی پشت هم هرز‌ می‌روند ... خسته ام کرده اند دیگر. بدجور خسته ام کرده اند. دیگر از سن ام گذشته است که این چنین غم‌های کودکانه‌‌‌ای داشته باشم .‌‌.. اما ... این غم‌ها از کودکی با من بزرگ شده اند، قد کشیده اند و آن قدر بزرگ شده اند که حالا که بغض می‌شوند، گلویِ کَت و کلُفت تر شده ام هم را چنگ می‌اندازند ... مثل روز‌های هفت سالگی ام مرا به گریه می‌اندازند. مرا در خودم خرد می‌کنند ...

دانلود اجرای آهنگ‌های Black Swan و ON از BTS در Inkigayo
بازدید : 204
جمعه 8 اسفند 1398 زمان : 7:41

یه آقایی هست توی توئیتر که مبتلا به کرونا شده. داره گزارش هر روز میده. دیروز دیدم توئیت کرده بود انقدر بهم نگید امیدوارم زود تر به زندگی برگردید.

covariance یا کرونا :)
بازدید : 329
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 20:26

عمل جدی نبود. اما آن شب، توی راه اتاق عمل، روی ویلچر، خیلی به آرزوهایم فکر کردم. راه کوتاه بود. اما من .. خیلی فکر کردم. در همان چند دقیقه، قدر چند ساعت فکر کردم. نه فقط به آرزوهایم، به خیلی مسائل دیگر هم فکر کردم. به گندی که به زندگی ام زده بودم. به آرزوهایی که به هیچ کدام شان نرسیده بودم. به بندگی که برای خدا نکرده بودم. وضعیتم خوب نبود. نمی‌ترسیدم. فقط حسرت می‌خوردم. چیزی وجود نداشت که بعد از من بشود نماد من ... انگار از فراموش شدن می‌ترسیدم. آن لحظات استغفار نمی‌کردم. روی تخت دراز کشیده بودم و یکی یکی لامپ‌های راهرو از مقابل چشمانم می‌گذشتند. کوچک ترین امیدی به بهشت نداشتم. اما به خدا، پر از امید بودم. نه در مبحث زنده ماندن یا مردن. در بحث حساب و کتاب. نمی‌دانم چرا ... آن لحظات اگر چه پر از حسرت بودم، اگر چه از نکرده‌ها و کرده‌هایم پشیمان بودم، اما ... امیدوار بودم. به مهربانی اش. بی حساب و کتاب امیدوار بودم.

ساخت یک هدست واقعیت مجازی ۸K برای ناسا/بیتوته
بازدید : 290
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 3:22

عمل جدی نبود. اما آن شب، توی راه اتاق عمل، روی ویلچر، خیلی به آرزوهایم فکر کردم. راه کوتاه بود. اما من .. خیلی فکر کردم. در همان چند دقیقه، قدر چند ساعت فکر کردم. نه فقط به آرزوهایم، به خیلی مسائل دیگر هم فکر کردم. به گندی که به زندگی ام زده بودم. به آرزوهایی که به هیچ کدام شان نرسیده بودم. به بندگی که برای خدا نکرده بودم. وضعیتم خوب نبود. نمی‌ترسیدم. فقط حسرت می‌خوردم. چیزی وجود نداشت که بعد از من بشود نماد من ... انگار از فراموش شدن می‌ترسیدم. آن لحظات استغفار نمی‌کردم. روی تخت دراز کشیده بودم و یکی یکی لامپ‌های راهرو از مقابل چشمانم می‌گذشتند. کوچک ترین امیدی به بهشت نداشتم. اما به خدا، پر از امید بودم. نه در مبحث زنده ماندن یا مردن. در بحث حساب و کتاب. نمی‌دانم چرا ... آن لحظات اگر چه پر از حسرت بودم، اگر چه از نکرده‌ها و کرده‌هایم پشیمان بودم، اما ... امیدوار بودم. به مهربانی اش. بی حساب و کتاب امیدوار بودم.

تلاوت بسیار زیبا و دلنشین سوره مبارکه بقره-آیات 92 تا 96-قاری ممتاز: امین پویا
بازدید : 233
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 2:32

۱. پسر بغض دارم. بپوش بریم بام. بشینیم اون بالا و به شهر نگاه کنیم. می‌دونم شبه. می‌دونم سرده. ولی من بغض دارم. پاشو بریم. یه آتیش روشن می‌کنیم. می‌شینیم کنارش. چهار تا قطره اشکی که برامون مونده رو هم خرج دنیا و آدماش می‌کنیم. بعدم بر می‌گردیم خونه. عینهو از جنگ برگشته‌ها. می‌خزیم تو رخت خواب. می‌خوابیم. تا مرگ.

من ازت می ترسم عزیزم ...

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 32
  • بازدید کننده امروز : 20
  • باردید دیروز : 23
  • بازدید کننده دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 57
  • بازدید ماه : 355
  • بازدید سال : 2411
  • بازدید کلی : 7437
  • کدهای اختصاصی