loading...

ایّــام

شرح ما وقع روزگار

بازدید : 209
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 3:22

عمل جدی نبود. اما آن شب، توی راه اتاق عمل، روی ویلچر، خیلی به آرزوهایم فکر کردم. راه کوتاه بود. اما من .. خیلی فکر کردم. در همان چند دقیقه، قدر چند ساعت فکر کردم. نه فقط به آرزوهایم، به خیلی مسائل دیگر هم فکر کردم. به گندی که به زندگی ام زده بودم. به آرزوهایی که به هیچ کدام شان نرسیده بودم. به بندگی که برای خدا نکرده بودم. وضعیتم خوب نبود. نمی‌ترسیدم. فقط حسرت می‌خوردم. چیزی وجود نداشت که بعد از من بشود نماد من ... انگار از فراموش شدن می‌ترسیدم. آن لحظات استغفار نمی‌کردم. روی تخت دراز کشیده بودم و یکی یکی لامپ‌های راهرو از مقابل چشمانم می‌گذشتند. کوچک ترین امیدی به بهشت نداشتم. اما به خدا، پر از امید بودم. نه در مبحث زنده ماندن یا مردن. در بحث حساب و کتاب. نمی‌دانم چرا ... آن لحظات اگر چه پر از حسرت بودم، اگر چه از نکرده‌ها و کرده‌هایم پشیمان بودم، اما ... امیدوار بودم. به مهربانی اش. بی حساب و کتاب امیدوار بودم.

تلاوت بسیار زیبا و دلنشین سوره مبارکه بقره-آیات 92 تا 96-قاری ممتاز: امین پویا
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 12
  • بازدید کننده امروز : 11
  • باردید دیروز : 32
  • بازدید کننده دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 69
  • بازدید ماه : 174
  • بازدید سال : 827
  • بازدید کلی : 5853
  • کدهای اختصاصی