loading...

ایّــام

شرح ما وقع روزگار

بازدید : 344
پنجشنبه 21 اسفند 1398 زمان : 1:13

دو هفته است که درگیر یکی از غزل‌های سعدی ام. هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است، عشق بازی دگر و نفس پرستی دگر است؛ نه هر آن چشم که بیند سیاه است و سپید، یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است؛ هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز، گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است. و الخ ...

اطلاعیه مهم و فوری
بازدید : 239
چهارشنبه 20 اسفند 1398 زمان : 1:56

سال آخر دبیرستان بود. هیچ چیز جذابی توی مدرسه وجود نداشت الا زنگ‌های تفریح که تمامش به بسکتبال بازی کردن با کوثر می‌گذشت. تنها کسانی که به حذف زنگ ورزش در پیش دانشگاهی اعتراض کرده بودند من و کوثر بودیم. مشاور هم بهمان گفت شما دو تا اصلا متوجه نیستید کنکور یعنی چی. تصمیم گرفتیم زنگ‌های تفریح و زنگ‌های نهار - نماز را بسکتبال بازی کنیم. بعد‌ها زنگ نمازش کنسل شد چون پنجره‌های نماز خانه رو به حیاط باز می‌شدند و صدا داخل می‌رفت. ولی زنگ نهار، تماما به بازی می‌گذشت. خیلی وقت‌ها من و کوثر تنها. گاهی سه چهار نفر دیگر از بچه‌ها هم می‌آمدند. یک بار زنگ نهار در حین بازی، از اتاق پژوهش صدایم زدند. نرفتم. آن معلم خسته ام کرده بود بس که صدایم می‌کرد. دیگر وقتی صدایم می‌زد نمی‌رفتم. چند دقیقه بعدش دوباره پیجم کردند. این بار از اتاق سید. سید را دوست داشتم. برای همین به کوثر گفتم یه دیقه میرم سریع بر می‌گردم. رفتم، سید نبود. سارا بود که کارم داشت. و فقط برای اینکه بروم از اتاق پرورشی پیجم کرده بود. بهش گفتم سریع کارش را بگوید که می‌خواهم بازی کنم. بازی با کوثر را دوست داشتم. همیشه از او می‌باختم. خیلی قدر بود. آخرش هم رفت تربیت بدنی خواند. وقتی یک شوت کوثر را ریباند می‌کردم، انگار توی قلمچی اول شده باشم. همه‌ی انرژی ام را می‌گذاشتم که توپم را از دفاعش رد کنم. ضد حمله که می‌زد، میگ میگ وار می‌رسید به زمین من. اعجوبه‌‌‌ای بود برای خودش ...کوچکترین موفقیتی در برابر او، حس خیلی خوبی به من می‌داد. بگذریم. سارا لپ تاپ را روشن کرده بود و یک پوشه از عکس‌هایمان را باز کرده بود. گفت بشین یکی از این عکسا انتخاب کن. پرسیدم برای چی؟ گفت حالا تو انتخاب کن بعدا می‌گم بهت. اصلا حدس نزدم می‌خواهد چه کند. حوصله اش را نداشتم. ده دوازده تا عکس که رد کرد، گفتم همین یکی خوبه. ذره‌‌‌ای دقت نکرده بودم. آن ده دوازده تا را هم گذاشتم رد کند، تا شک نکند که دارم از سرم بازش می‌کنم. گفت خاک بر سر سلیقه ت. گفتم تو که میخواستی آخرش اینو بگی، میذاشتی من بازیمو کنم، خودت یکیشو انتخاب میکردی. گفت جدی به نظرت عکس خوبیه ؟ دوباره نگاهش نکردم. با اطمینان گفتم آره خیلی خوبه. یک ماه گذشت.

دانلود فیلم A Good Lawyer's Wife 2003 با زیرنویس چسبیده
بازدید : 430
چهارشنبه 20 اسفند 1398 زمان : 3:12

چند سال پیش، پای سخنرانی حاج آقا عالی نشسته بودم. حکایتی را روایت کرد که هنوز هم که هنوز است در ذهنم زنده است. می‌گفت روزی حضرت صادق از کوچه‌‌‌ای عبور می‌کرد. در جهت مخالف او، سید حمیری که شاعر بود، می‌آمد. منتهی ... با کوزه‌‌‌ای شراب در دست. مرد، ترسید. احساس خجالت کرد. سرش را چرخاند تا با امام رو به رو نشود. امام صدایش زد. مرد نمی‌دانست چه کند. شرمسار راه ِ امام را پیش گرفت. سلام کرد. امام پرسید در کوزه چه داری ؟ مرد دستپاچه شد. نمی‌توانست بگوید شراب. گفت شیر. امام گفت جرعه‌‌‌ای از آن بر کف دست من بریز . مرد با هراس، با ترس و لرز ... کوزه را روی دست امام خم کرد. از کوزه شیر خارج شد.

"دوره اعتقادی پاسخ به پرسش ها و شبهات"
بازدید : 363
سه شنبه 19 اسفند 1398 زمان : 4:27

حالم حال ِ آسمان، لحظاتی پیش از یک تگرگ سنگین. حالم حال یک آتشفشان، لحظاتی پیش از فوران. حالم حال اقیانوس، لحظاتی پیش از سونامی. حالم حال ِ زمین لحظاتی پیش از لرزیدن.

سونی برترین بازی های خود را در ماه فوریه اعلام کرد
بازدید : 251
جمعه 15 اسفند 1398 زمان : 13:26

آقای جمهوری اسلامی‌عزیز، ما دوسِت داریم. ولی ... لامصب رابطه یه طرفه ست انگار. تازه داشتم برنامه می‌ریختم واسه آینده‌ی شغلیم. ولی امشب گند خورد به همه چیز ... به تمام معنا گند خورد به همه چیز. دیگه واقعا نمی‌تونم ضرر سنگین رو تحمل کنم. این یه ذره سرمایه هم بره هیچی نمی‌مونه ... همه‌ی دار و ندارم می‌ره ! چه طور انقدر راحت چندین میلیون سهامدار رو بازیچه‌ی سود چند نفر محدود می‌کنند ؟ چه طور انقدر راحت زندگی ملت رو خراب می‌کنن و یه آبم روش می‌خورن ؟ من با گذشت این همه وقت، هنوزم که هنوزه عذاب وجدان یک نمره تقلب زیست جانوری ترم دومم رو دارم بعد چه طور اینا انقدر راحت حرومی‌می‌کنن ؟ چه طوریاست تو گلوی اینا هیچی گیر نمی‌کنه ؟ جای گلو، لوله پولیکا‌ی چند اینچ هم اگر می‌داشتن، دیگه باید گیر می‌کرد به یه گوشه از گلوشون ...

عنوان اولین مطلب آزمایشی من
بازدید : 390
چهارشنبه 13 اسفند 1398 زمان : 20:12

ما دو مسافر بودیم، یکی از شرق و دیگری از غرب. ما دو مسافر بودیم، من از مشرق مقدس می‌آمدم و او از مغرب سرد. او بار شراب داشت و من به جستجوی شراب آمده بودم. او شراب فروش بود و من مشتری مسلم متاع او بودم. و هر دو به یک شهر می‌رفتیم. و هر دو به یک میهمان سرای. به راستی که ما برای هم بودیم و برای هم آمده بودیم.

شبانگاه، چون خستگی راه دراز، با خفتن نیمروز تمام شد هر دو به چایخانه رفتیم و در مقابل هم نشستیم. به هم نگریستیم و دانستیم که هر دو بیگانه‌ی در آن شهریم. و نا آشنای با همه کس.

او را خواندم که با من چای بنوشد و از شهر و دیار خویش با من سخن بگوید.نشستیم و چای نوشیدیم و او قصه‌ها گفت و از من قصه‌ها شنید. و چون بازار سخن گرم شد، پرسیدم : به چه کار آمده ای و چرا به دیاری غریب سفر کرده‌‌‌ای ؟ و او، شاید شرمگین از شراب فروش بودن خویش گفت که هفت بار پوست روباره با خود آورده است.

و من، شاید شرمگین از مشتری شراب بودن در برابر او، که متاعی گران بها با خود آورده بود، گفتم : فیروزه‌ی مشرقی به بازار آورده ام. و باز گفتیم و باز شنیدیم. تا پاسی از آن تیره شب گذشت.

و من، دل تنگ از نیرنگ، به بستر خویش رفتم و خواب به دیدگانم نیامد تا به گاهِ سحر.

روز دیگر من سراسر شهر را گشتم و از هزار کس شراب خواستم و دانستم که در آن دیار هیچ کس شراب نمی‌فروشد و هیچ کس مشتری شراب نیست. به هنگام شب، خسته بازگشتم و در چایخانه نشستم. سر در میان دو دست گرفتم و گریستم ... بیگانه‌ی مغربی باز آمد، دل گیر و سر به زیر. و در دیدگان هم حدیث رفته را باز خواندیم. چای خوردیم و هیچ نگفتیم و خویشتن خویش را در حجاب تیره‌ی تزویر پنهان کردیم.

ما دو مسافر بودیم، یکی از شرق و دیگری از غرب. ما دو مسافر بودیم که گفتنی‌های خویش نگفتیم. و اندوهی گران به بار آوردیم. من به مشرق مقدس بازگشتم و او، شاید با بار شراب خود سرگردان شهر‌های غریب شد.

به راستی که ما برای هم آمده بودیم

و ندانستیم.

| آرش در قلمرو تردید - عالیجناب نادر ابراهیمی‌|

انتخاب فینگر فود های پک غذایی مراسم
بازدید : 175
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 4:27

امروز در پیج اینستاگرام امام موسی صدر یک پست دیدم در مورد دعای ماه رجب. آن تکه‌ی یا من یُعطی الکثیر بالقلیل. می‌گفت این دعا نشان می‌دهد که انسان نباید فقط به سعی خودش متکی باشد. می‌گفت همه چیز سعی نیست. وظیفه داریم سعی کنیم. تا سر حد توان ... اما نهایتا با هر میزان از تلاش او خیر عطا می‌کند.

دانلود اجرای آهنگ‌های Black Swan و ON از BTS در Inkigayo

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 10
  • بازدید کننده امروز : 11
  • باردید دیروز : 3
  • بازدید کننده دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 122
  • بازدید سال : 775
  • بازدید کلی : 5801
  • کدهای اختصاصی