۱. پسر بغض دارم. بپوش بریم بام. بشینیم اون بالا و به شهر نگاه کنیم. میدونم شبه. میدونم سرده. ولی من بغض دارم. پاشو بریم. یه آتیش روشن میکنیم. میشینیم کنارش. چهار تا قطره اشکی که برامون مونده رو هم خرج دنیا و آدماش میکنیم. بعدم بر میگردیم خونه. عینهو از جنگ برگشتهها. میخزیم تو رخت خواب. میخوابیم. تا مرگ.
۲. «تو عقب خوشبختی پرسه میزنی. با دیپلم، با مدرک، با پول، با شوهر. با این چیزها آدم خوشبخت نمیشود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور، خوشبختی به آدم چشمک بزند.»
- بزرگ علوی
۳. شهبازی، اصنافی. دو نفری اند که میشناسمشان. باقی عدالت خواهان را نمیشناسم. این دو را مینویسم.